خوانش هنر ژاپنی از دریچه مفهوم دو واژه  یوجو و یوگن | یکتاپرس
اختصاصی یکتاپرس؛
هنرمند خوب آن است که چیزی را نقاشی نمی­ کند مگر آن که بخشی از آن را ناگفته بگذارد
کد خبر: ۴۵۵۱۳
۱۶:۰۶ - ۰۵ مرداد ۱۴۰۰

خوانش هنر ژاپنی

یادداشت: فرزانه تاک
آنچه مسلم است هنر ژاپن از زیبا شناسی خاصی برخوردار است که می توان آن را متاثر از آئین دائو دانست که در دوران قرون وسطی به این سرزمین راه یافته است. عنصر کمینه­ گرایی، راز و عمق در شعر و ادبیات و همچنین عناصر ناتمام در نقاشی و طراحی از اهمیت خاصی برخوردار می شود. این عناصر هر یک به مرور زمان از شاخصه های هنر ژاپنی محسوب شده و امروزه نیز در آثار هنرمندان مینیمالیسم و پست مدرن رگه­ هایی از این عناصر همچنان به چشم می آید. لازم به ذکر است برای شناخت و درک درست از هنر و فرهنگ یک کشور می بایست تا حدودی از اصطلاحاتی که در زمینه هنر آن سرزمین بکارگرفته می شود آشنا شد. چراکه خوانش آثار هر سرزمین باید از دریچه نگاه فرهنگ آن سرزمین باشد تا به درستی آن را درک کرد. به همین جهت برای فهم آثار هنری ژاپن لازم است با دو اصطلاح بکارگرفته شده در ادبیات ژاپن آشنا شد که نقش کلیدی در خوانش آثار دارند.
یوجو
"یوجو" اصطلاحی است که در قرون وسطی در فرهنگ و ادبیات ژاپن استفاده می شد. کوساناگی ماسائو[1](متولد سال1900) در تحلیل خود یک اصطلاح عمده ی شعری بسیار رایج در ژاپن سده های میانه را پی گرفت یعنی همین اصطلاح یوجوء[2] ، که معنی آن «معنای باقی مانده» است، بطوریکه پس از خواندن شعر، هنگامی که شعر به پایان می رسد، هنوز جایی در مفهوم نمی یابد. که آن به جهت دلالت های ناگفته با محتوای غنی شعر دارد. یوجوء به معنای «احساس باقی مانده» است؛ نوعی غنای تأثیر گذار و معنایی که پس از خواندن قطعه شعری همچنان بیان نشده می ماند. این اصطلاح جایگاه ویژه ای در ادبیات و هنر ژاپن دارد. کوساناگی با نگاشتن شرحی در دفاع از ناتمامیت و عدم کمال در چیزهای هنری به دست می دهد؛ به ویژه آنجا که کمال نیافتگی، نه به دلیل ناتوانی خالق اثر در به پایان بردن کار خود، بلکه به واسطۀ طرح و تدبیر دانسته و خواسته هنرمند است. (نک: مایکل مارا؛ 1388، ص203 تا 208) به طوریکه محتوی بر قالب چیره می شود و فراتر از گفته ها عمل می کند و مخاطب را از درون دچار چالش می کند. نوعی تأثیر روانی که برانگیزاننده احساسی است که در آن ملال و اندوهی از نیستی که خود بیانگر هستی های بسیار است می شود پس مخاطب باید از درون در پی آنچه در قالب نیست بکوشد. چرا که می داند در ناگفته ها چه بسا گفته ها بسیار است. در همین زمینه شوءتتسو [3]چنین می­گوید: «شعر خوب آن است که حرفی برای گفتن باقی بگذارد.» (مایکل مارا؛ 1388، 217)
و شین کِی[4]می گوید: "شکل و قالب وزین و نظرگیر صرفاً سروده های زینت یافته با فنون بدیع و بیان لطیف نیست؛ این گونه سخن سرایی را در آن سرودهای سرد و کم مایه که محتوا و پیامی نازل دارد نیز می توان یافت". (همان؛ صص 219 – 220)
     البته این اندیشۀ ادبی در محدوده شعر باقی نماند؛ بلکه جان مایه هرگونه بیان هنری از سده های میانه به این سو شد. چنانچه در همه هنرها به ویژه موسیقی و هنرهای گوناگون همچون معماری ، نقاشی، تئاتر، آئین ها و مراسم، حضوری پر رنگ یافت و بخشی از فرهنگ مردم ژاپن شد.
یوگن[5]
    اصطلاح یوگن به معنی"راز و عمق" را ایده آل زیبایی شناختی هنرهای زیبای ژاپن در سده های میانه می دانند. این اصطلاح نیز از همان بار معنایی یوجو برخوردار است. چنانچه نمی­ توان آنها را از یکدیگر متمایز کرد.

    شوءتِتسو می گوید: "یوگن [یعنی] چیزی که در دل است امّا به زبان نمی­ آید. ماه را ابری رقیق می پوشاند، یا که شاخ و برگ روشن درختان بالای کوه در مِه پاییزی پنهان می­ شود" چنین مفاهیم و تعبیرهای شاعرانه را دارای تأثیر راز و عمق می شناسد. آنچه موضوع زیبایی شناختی می­ شود دیگر با حقیقت و عینیتی خام به چشم ما نمی آید. پنهان شدن ماه در پس «ابر رقیق» و شاخ و برگ در «مه پاییزی» میدان تعبیر و تصور خواننده را باز می گذارد؛ او می گوید: «اینجا چنان لطافتی در هاله گرفته و مات هست که به وصف در نمی آید» ، «وصف و تعریف این که چرا چیزی جذاب و دوست داشتنی است ناممکن است» بدین سان احساسی پر مایه از راز و عمق پدید می آید. در این نوع اشعار قالب شعر گرچه در صورت خود کامل است. اما زبان قاصر از بیان احساس می شود، و با اشاره به تصّوری نیمه تمام، ذهن خواننده را به فراتر از توصیف خود می کشاند. (مایکل مارا؛ 1388، ص210-230)
    این اندیشه ادبی در ژاپن وجه مشترک هر گونه بیان هنری از سده میانه به بعد می شود. درآثار تجسمی، هنرمند با فرم های نیمه تمام به این نوع زیباشناسی دست می یابد. و با به کارگیری فضای خالی و پر و عناصری نیمه تمام یا ناقص (مانند درختی که برگ هایش در مه پنهان شده است) به یک مبحث بسیار مهم دیگری نیز اشاره می کند و آن حقیقتی است که به آشکارگی می رسد: یعنی "هستی" آنگونه که با سیالیت و تغییر در ارتباط است. هستی که حضورش را با تغییر در زمان آشکار می کند. اگر هنرمند ژاپنی درختی را  به تصویر می­کشید که از ثبات و ایستایی برخوردار بود هرگز نمی توانست هستی آن درخت را به تصویر بکشد زیرا تغییر و صیروت، هستی درخت را قوام می­بخشد.
 
   کوساناگی درمقاله ای با عنوان «مفهوم هنر ژاپن» [6] پس از بررسی مفهوم یوگن بین نظریه پردازان سده میانه ژاپن، به مطابقت فلسفه هایدگر و یاسپرس با تمرکز بر دلالت هستی گرایانه مفهوم «عمق» یا «یوگن» می­پردازد. وی این واژه را با توجه به متون دائویی که مفهوم عمق در حقیقت تائویی / بودایی است را در مبحثی متافیزیکی مورد تحلیل قرار می دهد. او مفهوم عمق را با مفهوم «تعالی»[7] در نزد یاسپرس یکی می داند .
   در نظر وی "طبیعت" گونه و نماد اصیل زیبایی وکانون دنیای متافیزیکی ژاپن است. به همین جهت هیچ گاه موضوع تقلید یا بازنمایی واقع نمی شود. و از این رو، هنر هرگز به بازساختن یا جان دادن به آن نمی پردازد.طبیعت "سرچشمه زندگی" دانسته میشود. وی نتیجه می­گیرد که اثرهنری ژاپن از متافیزیک ومعنویات آثاریوگن الهام گرفته شده است.درست به همان شیوه که مارتین هایدگر در اثرش «سرچشمه اثر هنری» وصف کرده است .یعنی راه دادن به این که «چیزی به اعتبار در میان آمدنش مطرح شود. پدید آمدن یک اثر، شیوه ای است که حقیقت از آن راه برمی آید».[8]
   کوساناگی در تعریف «هستی» به معنای «جهان»، واژگان یاسپرس را به کار گرفت . از آنجا که جهان دال بر انسان در واقعیتی تجربی و عینیتی یافتنی است، هستی را فقط در نفس باشنده می توان حاضر آورد. و تعالی نیز واقعیتی کمتر عینیت یافتنی است ، جزء باشنده به صورت عینیت داده شده رمز دریافتنی نیست. اما این واقعیت موضوع دانش تجربی نیست ،زیرا که بودن وجود همانا در رهایی است ، نه در ثبات و دوام. حقیقتِ ناپایدار بودن –که در جان و جوهر هستی جای دارد – در همان حال که مایه رهایی و آزادی است. بدین ترتیب فقط در محدوده هستی می توان به تعالی رسید.
   وی با توجه به اندیشه یاسپرس چنین استدلال می ­کند که اگر "هستی"را با اثر هنری به عرصه در آوریم حقیقت هستی را فقط در پراکندگی و خرده­های یک بیان هنری تجربی می توان یافت. رد و اثر هستی در محدوده بشر به عرصه دید می آید. که این عرصه نیز در سیلان دائم است. و ارائه اثر هنری را که مستعد وقف و بسط است برنمی تابد." امّا هنر ­می­ تواند این تجربه از هستی که دچار زمان است را  ثبت کند، لیکن هستی واقعی نیست، تنها اشاره ای به آن هستی است. وی با توجه به هنر سده های میانه ژاپن معتقد است که این هنر با آگاهی بر نظریه ی بودا بر اصل ناپایداری و فنا شکل گرفته است.
از برجسته ترین آثار این حوزه می توان به نوشته کِنکو (1350-1238) با نام «تسوره زوره گوسا» ( به معنای "پراکنده های ساعات سبکباری") اشاره کرد. "آیا همان گاه که گل ها همه شکفته یا شبی که قرص ماه ِتمام در آسمان تابان است باید به آنها نگاه کرد؟ نگریستن به باران در انتظار دیدن ماه یا پایین کشیدن نور گیرهای خانه و بیگانه ماندن از رفتن بهار". این مفهوم کمال نیافتگی یا "منطق شور و هیجان بازمانده" در آثار هنری را می توان در گفته های متفکرین ژاپنی بازیافت.
   توسا میتسوئوکی نقل می کند  "حتی جایی خالی از نقش و نگار در یک طرح ، دلمان را از احساس پر می کند، [که] به حال و احساس افزون یا بازمانده در هنر نقاشی اشاره دارد". و در توجیه این معنی توضیح زیر را آورده است.

"هنرمند خوب آن است که چیزی را نقاشی نمی­ کند مگر آن که بخشی از آن را ناگفته بگذارد –هنرمند پر ازانگیزه و الهام ،سختگیر دربازنمایی و تصویرگری است. و نقاش غیر ماهر کسی است که به علّت ضعف تصویر سازی او،نقاشی اش به رغم تصویر گری تمام وبسنده، چیزی کم دارد .نقاش ماهر آن است که شهود در کار نیامده و بازمانده­ی او بر تصویرگری سختگیرانه (وبی لطف)  او غلبه دارد. بهتر این است که نقش و نگار تمام طرح نمونه را نکشیم و حدود یک سوم را تصویر نشده بگذاریم .نمی­توانیم همه ی احساس هایی را که شعر در خود دارد را بیان کنیم مگر آن که در جان و دلمان خوب بکاویم و در نقاشی مان از آن مایه بگذاریم ."[9]
ناکابایاشی چیکوتوء نقاش اواخر دوره ادو نیز چنین یاد آوری می­کند:"به فضای گیرای طنین دلپذیر و ژرفی که دربیرون کارهنری، بیرون از قلمو و مرکب ، بازآفریده می­ شود برسید."[10]      
 سرانجام باید گفت آنچه در هنر شرق حائز اهمیت است ذهنیت فرد است تا از طریق آن تداوم اثر را در ذهن خلاق  مخاطب مجسم کند. همچنین در این نوع آثار هنرمندان شرقی می کوشند تا از طریق آن به آموزه­ های اخلاقی بپردازند، رهرو، هنرمند و مخاطب در کل انسان، از ذهنی برخوردار است تا او را در فهم این جهان یاری رساند. اینکه هنرمند نمی تواند جهان را در تمامیت اش نقش نماید نقص نیست بلکه اثبات این نکته است که ذهن فراتر از هر ابزار مادی می تواند جهان را به تصویر در آورد.

انتهای پیام/
 


[1] -کوساناگی ماسائو، Kusanagi Masao از محققان برجسته و مترجم آثار کارل یاسپرس فیلسوف آلمانی به زبان ژاپنی بود.پس از برسی آنچه در آثار کلاسیک ادب  ژاپن در باره مفهوم یوجوء آمد. فلسفه متافیزیک یاسپرس را در توضیح مفاهیم و اشاراتی که یوجوء می رساند آورد. و تعریفی از اثر هنری فرا نهاد که مفهوم بسته بودن را بر نمی تابد و مبتنی بر تکمیل ناتمامی هاست. او مقاله ای در سال 1927 به عنوان منطق شور و هیجان بازمانده نوشت.

[2] -yojo

[3] -شوءتتسو Shoutetsu(1459-1381)شاعر دوره مورو ماچی بود.از وی چنین نقل شده است:"شیوه راز و عمق را شاید فقط کسانی دزمی یابند که به واقع به مرحله ی کمال و معرفت رسیده اند .آنچه بیشتر مردم از راز و عمق می فهمند شیوه دلالت است که به هیچ روی راز وعمق نیست."(همان ص،215)

[4] -شین کِی shinkei(1475-1406)، شاعر ، مولف رساله شعری زمزمه ها، شاگرد شاگرد شوءتتسو.

[5] -yugen

[6] -این مقاله  در شماره 11و 12 بونکاگوBungaku  (1967) منتشر شد.

[7] Transcendence 

[8] Martin Heidegger,Basic Writing from  Being and  Time (1927) to the Task  of  Thinking (1964) (New York:Harper Collins,1993),p.185

[9] -متن اصلی این سخن در کتاب زیر آمده است:
Sakazaki  Shizuka,Nihonga  no Seishin  (Tokyo :Tokyodo,1942) ,pp.31-63

[10] -Nakabayashi  Chikuto(1853-1776):از نقاشان قلم سیاه ومنظره چینی و ژاپنی (nanga)در برابر شیوه های غربی دفاع کرد .او مؤلف Gado Kongo sho (سال 1802) است

برچسب ها: اخبار روز

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: